غزنی در آیینه تاریخ
این ولایت باستانی اکنون از جانب شرق با ولایت وردک میدان ،لوگر ، پکتیاوپکتیا و از سمت غرب با ولایت بامیان ، ارزگان و زابل محدود بوده که قبل بر این ساحه پهناوری را احتوا میکرد. چنانکه در دهه سوم و چهارم هجری قمری الی قرنهای چهاردهم هجری از شمال به حدود کابل و از جنوب به پشتونستان و از جانب شرق به ولایت گردیز و از غرب به ارزگان محدود بود و ولسوالی های کتواز ، و چرخ نیز از آن طریق اداره می شد.
غزنی ، غزنه و یا غزنین بعد از تسلط امیر عادل ، ناصر الدین الله سبکتگین (رح) در سال (۳۶۶هه ،ق ) رو به ترقی گذاشته و بعد از استحکام قوانین به حداعلای ترقی و عظمت خود رسیده است تا جایی که لقب های عروس البلاد، مدینه الثانی و عروس الفلک را کسب و در تاریخ های بیهقی ، زین الاخبار، تاریخ سیستان ،تاریخ یمینی ، حدود العالم من المشرق الی المغرب ، سیاست نامه و سایر آثار نظم و نثر که از سده چهارم به بعد باز تاب یافته اند نیز مآخذ خوبی برای شناخت غزنی و کسب معلومات درباب آن شمرده می شوند . چنانکه مولف حدود العالم شهر غزنی را مرکز تجمع بازرگانان خوانده است .
غزنی در دوره یمین لدوله ، امین المله ، نظام الدین محمد شهر بزرگ و مبارک باقصور عالی و منازل با شکوه بوده و بازار های آن به ویژه اصناف و از جمله کوی زرین کمران ، سیم گران ، کوی سبد بافان ، کوی جواهر فروشان در آن شهرت فراوان داشت.
مصیبت بزرگ در غزنی وقتی آغاز شد که این عروس شهر ها به دست علاوالدین جهانسوز غوری افتاد و او به انتقام خون خواهی برادرانش که توسط بهرامشاه به قتل رسیده بودند این شهر زیبا را به آتش کشید .
از قرن سوم هجری به بعد نهضت های آزادی خواهانه در خراسان و ماورا النهر آهسته آهسته در حالت اوج گیری بود .قیام ابومسلم خراسانی اگر چه به شکست مواجه شد باز هم در اولین روز های آزادی مروه برای بار نخست در قرن دوم هجری در ضراب خانه مروه دست به ضرب سکه های طلایی زد که این آیه شریف از سوره شوری به روی آن نقل شده بود که این نخستین سکه خراسانی در ضراب خانه های این سرزمین بعد از اسلام شمرده می شود 129هه : «قل لا استلکم علیه اجراً الا المودت فی القریی» در دوره خلافت اموی ها و عباسیان زبان مردم خراسان و ماورالنهر زبان پارسی دری سچه بوده و امرای طاهری ، صفاریان ، سامانی ها و غزنویان وسیعاً به این زبان مفا همه می نمودند و مراکز اداری آنها از نظر نوشتاری تا سالهای 401 هجری یعنی عصر اقتدار سلطنت یمین الدوله و امین المله ابوالقاسم نظام الدین محمود رحمته الله علیه به عربی نگاشته می شد و فقط از تاریخ فوق به بعد در دوره سلطان محمود غزنوی به پای مردی ابولفضل اسفراینی که وزیردانشمند سلطان محمود بود ، دیوانهای رسالت ، عرض وکلالت ، فرمانهای دولتی و و تکت پولانه های مالیات برعواید ، نکاح نامه ها ، وقف نامه و اسناد ملی و دولتی به پارسی دری نگارش یافت چنانکه در آثار آن دوره مانند : زین الاخبار گردیزی ، التفهیم ، تاریخ بهیقی و منشأت ابونصر مشکان و نامه که ازحره ختلی عمه مسعود فرزند حضرت محمود باقیمانده است مؤید مطالب ذکر یافته فوق می تواند باشد آنچه مسلم است که بعد از شهادت طاهر پوشنجی ، نزد طلحه و عبدالله فرزندان طاهر زمینه های رشد و توسعه علوم و ادبیات در مرکز توجه ایشان قرارداشته چنانکه در این زمان حضور ابن سلام هروی از نامورترین دانشمندان خراسانی در فقه ، تفسیر کلام و حدیث و حنظله بادغیسی متوفی (220-219هه) که بنابر قول چهار مقاله عروضی سمرقندی صاحب دیوانی بوده است و در تاریخ ادبیات ما افکار و اشعارش انعکاس یافته است به مشاهده میرسد.
در عهد حکومت صفاریان در نتیجه پایمردی عیار خراسان مرد سیستانی یعقوب لیث صفاری زبان پارسی دری بیشتر از پیش در مرکز توجه او قرار گرفت تا جایی که برای محمد فرزند وصیف توصیه کرد تا او را به زبان مادری اش یعنی پارسی دری ستایش نماید چنانکه نمونه هایی از او در تاریخ ادبیات قرن چهارم هجری موجود است همچنان است اشعار فیروز مشرقی ، ابوالعباس مروزی ، منجیک ، کسایی و دیگران .
در دوره سامانیان بلخ که شالوده همه انواع ادبی ما به وسیله گوینده گان بزرگی چون رودکی ، رابعه بلخی ، ابو معشر بلخی ، دقیقی بلخی ، ابو الموید بلخی ، مسعود مروزی و نثر نگارانی چون ابو علی بلعمی ، ابوالموید بلخی ، ابومنصور معمری و دانشی مرد نامدار مولف گمنام حدود العالم که در دربار آل فریغون جوزجانان و سرپل اثر جغرافیایی را در سال 372 هه به نثر نوشت از مهمترین مراکز ادبی و این دوره نیز از تابناک ترین دوره های ادبی ما شمرده می شود که آن همه نویسنده های بزرگ ، شاعران نامدار و نثر نگاران شناخته شده در چند مرکز محدود خراسان و ماورالنهرزنده گی نموده اند و در همان محدوده مکانی سنگ بنای محکم و گسترده را چنان استحکام بخشیده اند که در دوره غزنویان که از نظر سیاسی و فرهنگی دوره اقتدار سیاسی و ادبی خراسان است به چهره های برمی خوریم که مایه افتخار همیشگی خراسانیان در عرصه های مختلف فرهنگی و ادبی شده اند .
اما قرنهای پنجم و ششم هجری که عصر سلطنت دودمان غزنوی و اوایل حکومت سلجوقیان است از دوره های مهم و ارزنده ی ادبی در خراسان شمرده میشود زبان پارسی دری و شعر و نثر آن در این دوره به نحو شگفت آوری توسعه و رواج یافت و تعداد از امرای محلی و دودمان های بزرگ در مناطق مختلف خراسان ، ماورا النهر و خوارزم ، هندو فارس ظهور نمودند که شاعران و نویسنده ها را در دربار ها و مناطق تحت نفوذ شان تشویق و محافظت می نمودند که این انگیزه سبب فزونی در تعداد شاعران و نویسنده ها گردیده است در آواخر قرن پنجم که دوره سلطنت غزنویان را در برمی گیرد مراکز ادبی از محدوده خراسان و ماورا النهر پا فرا تر گذاشته و در نواحی دیگرچون ، هندوستان ، فارس آذربایجان و اورگنج حتی عراق عجم ... مراکز مهم ادبی تشکیل یافت و وجود همین مراکز تازه و نوین وسیله شد برای گسترش و توسعه زبان پارسی دری در نواحی بیرون تر از خراسان و ماورا النهر.
بیشترین کار های ادبی و توسعه و گسترش زبان پارسی دری در حوزه خراسان و فرا منطقوی شدن شعر و نثر این زبان مرهون دوره مقتدر آل ناصر است که در دوره آنها شاهد نویسنده های بزرگ آثار ارزشمند و شاعران صاحب دیوان میباشیم.
تاریخ تحولات سیاسی و نظامی حکومت غزنوی از آغاز قدرت یابی الپتگین (551هه) الی (583هه) یعنی حکونت خسرو ملک فرزند خسرو شاه غزنوی را که مرکز اداری او لاهور بود در برمی گیرد.(2)
محمود کاشفزی در موردالپتگین وخدمتگذاری او مینگارد که :«الپتگین در زبان ترکی به معنای خردمند و کاردانان می باشد .وی در دربار امیر احمد فرزند اسماعیل که از سالهای 295-301 » امیر بلخ بود کار می کرد.3
فصیحی خوافی مورخ شهیر دوره تیموریان هرات سال تولد او را 267 هه نوشته و مدت عمرش را 85 سال و سال وفات او را که منابع دیگر نیز تائید میکنند سال 352هه ثبت نموده است .4
آنچه مسلم است که وی سالیان درازی را در خدمت به در بار سامانیان در کمال راستی و صداقت کار نموده و از کوچکترین کارمند در امور نظام تا حاجب الحجاب و سپه سالاری و امارت در خراسان دست یافته است .
او بعد از وفات احمد فرزند اسماعیل سامانی ، در حدود سی سال در خدمت امیر نصرابن احمد سامانی (301-331هه) . به سر برد و بعد از آن در دوره امیر نوح فرزند نصر سامانی بیشتر از دوازده سال یعنی تا سالهای (343هه) به مقام جاجب بزرگ در بار سامانی گماشته شد و در روز گار امیر عبدالملک روابط روبا امیر سامانی بنابر ملاحظاتی رو به تیره گی نهاد که تا حدی موجب ناخرسندی امیر عبدالملک سامانی را موجب گردیده است در مقابل ،الپتگین نیز که از «عبدالملک حال دیگر گون دید اندرعشرت به خدمت کمتر آمدی»5
در آن احوال امیر عبدالملک برای آنکه الپتگین را به صورتی محترمانه از مقامش بر کنار نماید، دستور داد حکومت بلخ را به آن حاجب بزرگ واگذار نمایند .اما الپتگین در دربار سامانیان از چنان قدرت و نفوذی برخوردار بود که به فرمان امیر عبدالملک گردن ننهاد و گفت :« عامل بناشم به هیچ حال پس از آنگه که حاجب الحجاب بودم»6
درچنین حالتی امیر سامانی حضور او را در بارخود مخاطره آمیز تلقی نمود، از روی لاعلاجی و ناچاری به منظور جلب رضایت خاطر او فرمانی داد تا وظیفه سپه سالار کل خراسان را که مهم ترین مقام نظامی در حکومت سامانیان بوده به وی واگذار گردیده که بعد از برکناری ابومنصور عبدالرزاق از مقام سپه سالاری و امارت خراسان در اواخر سال 349هه به منظور ایفای وظیفه که در پهلوی آن حاکم خراسان نیز بود ، به نیشاپور مرکز آن ولایت بزرگ وارد گردید و به منظور اداره امور ملکی و نظامی الپتگین ، ابو عبدالله محمد بن احمد الشبلی را به حیث پیشکار و دبیر خود برگزید.7
مولف تاریخ بخارا مینگارد که در 350 هه.ق امیر عبدالملک سامانی (امیر رشید)به دنبال حادثه سقوط از اسپ در گذشت و پس از مرگ او در این حادثه لشکریان شورش کردند و موضوع جانشینی امیر متوفی مورد اختلاف بزرگان در بار قرار گرفت ، در این گیرودار ، وزیر ابوعلی بلعمی که هیچ کاری بدون مشورت البتگین نکردی با فرستادن نامه ای برای البتگین که در نیشاپور اقامت داشت ، طالب نظر او گردید ، وی نظر خود را مبنی براینکه « پسر به تخت اولی تر از برادر باشد » اعلام نمودهنوز این نامه به دربار سامانیان نرسیده بود که نامه ای دیگر از جانب وزیر ابوالعلی بلعمی برای البتگین رسید که در آن متذکر شد بود که سامانیان وحشم بر آنند که منصور برادر او را باید نشاند»8
چون در باریان سامانی بر خلاف نظر الپتگین برادر امیر در گذشته را به حکومت برگزیدند و آگاهی البتگین بعد از رسیدن نامه دوم که مشعر این موضوع بود مصلحت را در این دید که نامه خود را که در مورد فرزند عبدالملک به امارت برگزیده بود از نیمه راه باز گرداند و کار درباریان را در انتخاب منصور برادر عبدالملک صحه بگذارد. دیگر دیرشده بود ، زیرا نامه البتگین به در بارسامانی رسید و امیر منصور که به تازه گی مزه سلطنت را تجربه میگرد از این انتخاب سپه سالارکه فرزند عبدالملک را به سلطنت اولی تر می دانسته از البتگین آزرده شد.
ابن ایثرمینگارد که در سال 351 هه .ق منصور سامانی البتگین را از نیشاپور فراخواند تا وارد دربار در بخارا شود. مخالفان البتگین هر روز نسبت به او در درباردسیسه میکردند تا به بهانه تجدید بیعت سپه سالار را در بخارا احضار و بعداً او را به قتل برساند به همین منظور البتگین این فرصت را برای منصور و درباریان او مساعد نساخت .
به نوشته میر غلام محمد غبار !«آلپ تگین که یکی از کارمندان نظامی و ملکی دولت سامانی بود که به درجه سپه سالار ی و حکومت خراسان شمالی رسید ، ولی وقتیکه در نظریات پادشاه سامانی امیر منصور ششمین امیر این خانواده اختلاف واقع شد ، نیشاپور مرکز حکومت را که مسوولش بود ترک نمود و وارد شهر غزنی شد و به زودی توانست اساس یک حکومت قوی محلی را در غزنی ایجاد نماید .
برگرفته شده از برگه غزنه باستان
معرفی وبلاگ هفتهنامه ندای غزنه