افراط‌گرایی اسلامی و استفاده از زنان برای حملات انتحاری – بخش سوم و پایانی

افراط‌گرایی اسلامی و استفاده از زنان برای حملات انتحاری – بخش سوم و پایانی

زنان به صورت روزافزون درگیر افراط‌گرایی اسلامی می‌شوند. گروه‌های تندرو نه‌تنها زنان را برای پرکردن خلاء و موفقیت در غافل‌گیری تاکتیکی علیه دشمنان‌شان استخدام می‌کنند بلکه به آن‌ها انگیزه می‌دهند که در خشونت‌آمیزترین فعالیت یعنی بمب‌گذاری انتحاری شرکت کنند. دیدبان افراط‌گرایی جهانی استفاده از بمب‌گذاران انتحاری زن را برای نشان‌دادن اقداماتی که گروه‌های افراطی برای تقویت خشونت و حفاظت از حرکت ایدئولوژیک شان روی دست می‌گیرند، بررسی کرده است.

دیدبان افراط‌گرایی جهانی ۱۰۰ مورد حمله‌ی انتحاری را که توسط ۱۸۱ شبه‌نظامی زن در سال ۲۰۱۷ انجام شده، به ثبت رسانده است. بمب‌گذاران انتحاری زن توسط دو گروه در پنج کشور مورد استفاده قرار گرفته ‌اند: کامرون، عراق، نیجر، نایجریا و سوریه. به طور متوسط، از هر پنج مهاجم انتحاری زن، چهار مهاجم توانسته با موفقیت مواد انفجاری خود را منفجر کنند. این حملات باعث کشته‌شدن ۲۷۹ نفر شده است که ۹۴ درصد آن‌ها غیرنظامی بوده‌اند. بوکوحرام بیش‌ترین تعداد بمب‌گذاران انتحاری زن را به کار گرفته‌ است، در حالیکه تغییرات در پارامترهای ایدئولوژیک دولت اسلامی به این معنی است که این گروه نیز مهاجمان انتحاری زن را به استخدام خود در آورده است. این در حالی است که همه‌ی این سازمان‌های شبه‌نظامی اسلام‌گرا، به آموزه‌های سلفی-جهادی وفادار اند که عمدتا مشارکت زنان در میدان جنگ را ممنوع اعلام کرده است.

گروه‌های اصلی که بمب‌گذاران انتحاری زن را مورد استفاده قرار داده ‌اند، دو مر‌گ‌بارترین گروه تندرو در جهان از لحاظ حملات انتحاری اند: دولت اسلامی در عراق و سوریه و بوکوحرام. این دو گروه در اوایل سال‌های ۲۰۱۰ ظهور کردند و در آن زمان، ایده‌ی استخدام زنان در صفوف‌شان غیرقابل تصور می‌نمود. در عین‌حال، این گروه‌ها در کشورهای‌شان جایگاه محکمی برای خود دست‌وپا کرده‌، زمینه را برای درگیری‌های غیرقابل کنترل فراهم و در قامت گروه‌های مقاوم جنبش خشونت‌آمیز جهادی جهانی ظاهر شده‌ اند. استفاده از بمب‌گذاران انتحاری زن توسط این گروه‌ها نه‌تنها نشانه‌یی از تغییر در تاکتیک آن‌ها است بلکه تحول در ذهنیت جمعی گروه‌های تندرو اسلامی را نیز نشان می‌دهد.

دولت اسلامی در عراق و سوریه

دولت اسلامی به لحاظ تاریخی در مطابقت با آموزه‌های سنتی سلفی-جهادی، مشارکت زنان را در جنگ ممنوع قرار داده است. این گروه در جنگ به مردها متکی بوده و انتظارش از زنان [داعشی] این بوده که در خانه بمانند و نسل بعدی مردان جهادی را برای جنگ و زنان را برای پیش‌برد امور خانه پرورش دهند. با این‌حال، زمانی که این گروه به صورت روزافزونی تحت فشار حملات نظامی از سوی ائتلاف بین‌المللی ضد داعش و نیروهای محلی در عراق و سوریه قرار گرفت و قلمرو و نیروی انسانی‌اش کاهش یافت، حالت دفاعی به خود گرفت و از زنان خواست تا مسلح شوند. در ماه اکتبر، داعش اعلام کرد که شرکت زنان در جهاد یک «وظیفه» است و از آن‌ها خواست تا «با قربانی‌کردن خود در پیشگاه خدا، برای دفاع از دین آماده شوند.» در سال ۲۰۱۷، دولت اسلامی بزرگ‌ترین کاربر بمب‌گذاران انتحاری زن در خاورمیانه و شمال آفریقا بوده است. دیدبان افراط‌گرایی اسلامی هفت بمب‌گذار انتحاری زن عضو دولت اسلامی را در عراق به ثبت رسانده که نشان‌گر تغییر اساسی در استراتژی ایدئولوژیک این گروه است زیرا پیش از آن دولت اسلامی از بمب‌گذاران انتحاری زن استفاده نکرده بود. از این هفت مهاجم، سه تن آن‌ها حملات‌شان را با موفقیت انجام دادند که در نتیجه‌ی آن ۳۰ غیرنظامی و یک عضو ارتش عراق کشته شدند. چهار بمب‌گذار دیگر پیش از آنکه مواد انفجاری خود را منفجر کنند، دستگیر شدند. چهار تن از بمب‌گذاران انتحاری زن عضو دولت اسلامی تلاش کردند حملات انتحاری‌شان را در موصل سازمان‌دهی کنند. موصل در آن زمان مرکز قدرت دولت اسلامی بود.

در ماه جولای، دو بمب‌گذار انتحاری زن که در میان غیرنظامیان در حال فرار از موصل مخفی شده بودند، به سربازان عراقی حمله کردند، یک سرباز را کشتند و چندین تن دیگر را زخمی کردند. در ماه سپتامبر، یک زن ترک در حالی بازداشت شد که تلاش می‌کرد حمله‌ی انتحاری را بالای سربازانی که به ولایت نینوا در شمال عراق اعزام شده بودند، انجام دهد. در ماه فبروری، یک زن زمانی دستگیر شد که در پی راه‌اندازی یک حمله‌ی انتحاری بالای یک مکتب دخترانه در موصل بود. دیدبان افراط‌گرایی جهانی استفاده‌ی دولت اسلامی از بمب‌گذاران انتحاری زن را در سوریه نیز شناسایی کرد. در ماه سپتامبر، دو مهاجم زن همراه با دو همتای مرد حملاتی را بالای نیروهای امنیتی در عقیربات و حمص سازماندهی کردند که تنها باعث کشته‌شدن خودشان شد.

یافته‌های دیدبان افراط‌گرایی جهانی پس از بررسی ۹ بمب‌گذار انتحاری زن عضو دولت اسلامی نشان می‌دهد که مرگ‌بارترین گروه تندرو چگونه تاکتیک‌ها و موضع ایدئولوژیک‌اش را تغییر داده است. تمایل دولت اسلامی به باقی‌ماندن به عنوان یک نیرو به این معنی است که این گروه نیاز داشته تا خودش را با اقدامات ضدافراط‌گرایی وفق بدهد. از سال ۲۰۱۴ به این‌سو، عراق و سوریه به خاطر شورش‌گری دولت اسلامی در آشوب و درگیری غرق اند، اما حالا این گروه یک سازمان فراملی و متشکل از ۱۳ شاخه‌ی وابسته است که همه به ایدئولوژی سلفی-جهادی وفادار اند. شاخه‌های وابسته‌ی دولت اسلامی احتمالا از تاکتیک‌های دولت اسلامی در عراق و سوریه تقلید خواهند کرد؛ امری که استفاده از زنان به عنوان بمب‌گذاران انتحاری را در دیگر کشورها افزایش می‌دهد.

بوکوحرام

بوکوحرام بیش از هر گروه دیگری در سال ۲۰۱۷ از بمب‌گذاران انتحاری زن استفاده کرده است. این گروه واضح‌ترین مثال این است که چگونه سازمان‌های افراطی تمایل دارند تاکتیک‌های عملیاتی خود را به صورت وسیعی تغییر دهند. بوکوحرام اولین بمب‌گذاری انتحاری‌اش را در سال ۲۰۱۱ با حمله بر مقر فرماندهی پولیس ابوجا سازماندهی کرد. مهاجم یک مرد بود که با منفجرکردن موتر بمب‌گذاری‌شده‌اش ۵ نفر را کشت. سه سال بعد از این حمله، اولین بمب‌گذار انتحاری زن عضو بوکوحرام خودش را منفجر کرد.

دیدبان افراط‌گرایی جهانی با شناسایی و بررسی مهاجمان زن، تمایز جنسیتی را که مشخصه‌ی خشونت بوکوحرام است، آشکار کرد. این گروه در سال ۲۰۱۷ از زنان در ۴۹ درصد حملات انتحاری‌اش استفاده کرده است. بوکوحرام با استفاده از ۱۷۲ مهاجم زن در سه کشور -نایجریا، کامرون و نیجر- و سازمان‌دهی حملات انتحاری، ۲۴۸ نفر از جمله ۲۳۳ غیرنظامی را به قتل رسانده است. در مقایسه، در سال ۲۰۱۷ بوکوحرام ۱۷۵ بمب‌گذار مرد را در حملات انتحاری‌اش استفاده کرده است. دیدبان افراط‌گرایی جهانی با تجزیه و تحلیل خشونت مسلما ناخوشایند، اهمیت استراتژیکی را که بوکوحرام به مهاجمان زن قائل است، در معرض دید قرار داد.

استفاده‌ی بوکوحرام از زنان و کودکان در کارزار نظامی‌اش، به لحاظ تاریخی این گروه را از جهادگرایی-سلفی مجزا کرده است. بوکوحرام در سال ۲۰۱۱ در اولین ماموریت‌های انتحاری‌اش از مردها استفاده کرد. با این‌حال، این گروه با ادامه و توسعه‌ی کارزار تروریستی‌اش در شمال‌شرق نایجریا و فراتر از آن، تاکتیک‌های خشونت‌آمیزش را نیز توسعه داد. در آپریل ۲۰۱۴، این گروه ۲۷۶ دانش‌آموز دختر را از چیبوک در شمال‌شرق نایجریا گروگان گرفت. در سال‌های اخیر، گزارش‌هایی منتشر شده است مبنی بر اینکه بوکوحرام زنان و دختران جوان را به انجام حملات انتحاری مجبور کرده است.

بوکوحرام از جمعیت آسیب‌پذیر زنان محلی در نایجریا و ساحل برای پس‌زدن چالش‌های امنیتی فراروی این گروه سوءاستفاده کرده است. این گروه دریافته است احتمال کمتری وجود دارد که نیروهای امنیتی مهاجمان زن را بکشند یا آن‌ها را دستگیر کنند؛ امری که احتمال موفقیت حملات تروریستی توسط مهاجمان زن را افزایش می‌دهد. در حالی که مقامات نایجریا ۲۷ درصد از تلاش‌ها برای بمب‌گذاری انتحاری توسط مهاجمان مرد را در سال ۲۰۱۷ دفع کرده ‌اند، اما آن‌ها تنها توانسته‌ اند ۲۱ درصد بمب‌گذاری‌های انتحاری توسط مهاجمان زن را خنثی کنند.

بوکوحرام ۸۶ حمله‌ی انتحاری را تنها با استفاده از مهاجمان زن (۱۶۱ زن) سازماندهی کرده است. این حملات ۹۳ درصد حملات انتحاری بوکوحرام توسط مهاجمان زن است که توسط دیدبان افراط‌گرایی جهانی به ثبت رسیده است. این گروه همچنین شش حمله را تنها توسط مهاجمان مرد (۷ مرد) راه‌اندازی کرده است. بوکوحرام از بمب‌گذاران انتحاری زن بیش‌تر از مهاجمان انتحاری مرد در حملات سازمان‌یافته‌ی همزمان استفاده کرده است؛ امری که نشان‌دهنده‌ی تأکید بوکوحرام بر استفاده از زنان در مأموریت‌های انتحاری است. در ماه مارچ، چهار دختر جوان یک حمله‌ی انتحاری را در حوالی مایدوگوری در شمال‌شرق نایجریا سازما‌دهی کردند که باعث کشته‌شدن ۶ نفر شد. در ماه اکتبر، سه بمب‌گذار انتحاری زن در تلاش برای حمله به یک شفاخانه در مولای در حومه‌ی مایدوگوری، تنها باعث کشته‌شدن خودشان شدند.

بوکوحرام از زنان انتحاری بیش‌تر از مردان انتحاری برای هدف‌قراردادن غیرنظامیان و فضاهای عمومی استفاده کرده است. از مجموع بمب‌گذاری‌های انتحاری توسط زنان که در سال ۲۰۱۷ توسط دیدبان افراط‌گرایی جهانی به ثبت رسیده است، ۸۲ درصد آن‌ها عناصر فضای عمومی مانند بازارها و مکاتب را هدف قرار داده‌اند. با توجه به میزان دستگیری پایین زنان نسبت به مردان، هدف بوکوحرام از استفاده از زنان افزایش احتمال موفقیت حمله و به حداکثررساندن تلفات و آسیب ناشی از آن است. در ماه اکتبر سه زن یک حمله‌ی انتحاری را بر غیرنظامیان در ناحیه‌ی موناگاراژِ مایدوگوری سازماندهی کردند و باعث کشته‌شدن ۱۷ نفر و زخمی‌شدن ۱۸ تن شدند.

تمایل زنان و دختران برای شرکت در حملات انتحاری موضوع بحث بسیار است. هرچند زنان به انجام حملات انتحاری مبادرت می‌ورزند، اما این بدان معنی نیست که هر زنی با خواست خودش چنین عملی را انجام می‌دهد. پس از انفجار جلیقه‌ی انتحاری، دشوار است نیت و مقصد کسی را ارزیابی کرد که آن را اندکی پیش بر تن داشت. بر اساس گزارش‌ها، برخی از زنان و دخترانی که در حین مأموریت‌های انتحاری دستگیر شده‌اند، در مصاحبه‌ وفاداری و بیعت‌شان را نسبت به بوکوحرام بیان کرده‌اند، اما برخی دیگر گفته‌اند آن‌ها به زور وادار به انجام چنین کاری شده‌اند. سازمان دیدبان حقوق بشر ادعا می‌کند که بوکوحرام زنان و دختران را برخلاف میل‌شان به انجام حملات انتحاری مجبور می‌کند.

 گروهی تحلیلی و ارزیابی ، حوادث سیاسی ، هتفه نامه ی ندای غزنه 

منبع :خبرنامه

چهل تکه کار امریکاست

۲۹ سنبله ۱۳۹۵ سخیداد هاتف hatef

خوب است امریکا از زور خود خبر ندارد؛ اگر خبر می‌داشت خدا می‌داند چه کارها که نمی‌کرد. شاید بگویید خبر دارد و خوب هم خبر دارد. من می‌گویم خبر ندارد. یعنی در آن حدی که ما از زور امریکا خبر داریم، خودش خبر ندارد. شاید توجه کرده باشید که در افغانستان همه به نام خداوند سوگند یاد می‌کنند، اما عملا همه‌ی امیدشان به امریکاست. فقط کافی است در مجلسی، هر مجلسی، بنشینید و درباره‌ی رویدادی که به‌تازه‌گی رخ داده حرف بزنید. رویدادهای کلان جهانی را نمی‌گویم. آزمایش اتمی کوریای شمالی که صددرصد کار امریکاست. انقلاب ایران کار امریکاست. سرنگون شدن حکومت کوبا به‌دست کاسترو کار امریکاست. به‌وجود آمدن کشور بنگلادش کار امریکاست. این‌ها هستند. اما من از چیزهایی حرف می‌زنم که در ابتدا به‌نظر نمی‌آید که کار امریکا باشند: دوست من غلام‌نبی جیحون همین هفته‌ی گذشته همسر خود را طلاق داد و دست پدر نود و چهارساله‌ی خود را گرفته و از افغانستان خارج شد. به من زنگ زد. گفتم از کجا زنگ می‌زنی. گفت نمی‌توانم محل تلفونم را بگویم چون امریکا بر تلفون‌های من نظارت دارد. گفتم یاوه نگو، تو چه‌کار کرده‌یی که امریکا دنبال تو باشد؟ گفت: «من از همان روز اول که برای تحصیل به ازبکستان رفتم، به پدرم گفتم که به حاجی نظیف بگوید که با من راست بگوید. اما حاجی نظیف حرامزاده‌گی کرد و من بدبخت شدم. من تصمیم نداشتم ازدواج کنم. حاجی دایم به پدرم می‌گفت که ازدواج ستون دین است. آخر زیر فشار خانواده و اقوام مجبور شدم تحصیل را نیمه‌تمام رها کرده و برای کار و پیدا کردن خرج ازدواج به ایران بروم. بعد از چند سال که از ایران برگشتم…». گفتم: «ببین غلام‌نبی، اصل ماجرا را بگو. من علاقه‌یی به قصه‌های دور و درازت ندارم». گفت: «حوصله کن. مرا در ایران لت‌وکوب کرده بودند. چندین روز در شفاخانه بی‌هوش بودم…». گفتم: «بسیار خوب. سوال من این است که از کجا زنگ زده‌یی و چرا زنگ زده‌یی؟ چه‌کار شده؟ قصه‌ی ایران را بگذار برای یک وقت دیگر». گفت: «تو نمی‌فهمی. در روزهایی که در ایران بی‌هوش بودم، امریکایی‌ها به کمک ایرانی‌ها چندین وسیله‌ی ردیابی کوچک را در زیر پوست من جاسازی کرده‌اند. حالا هر جا که بروم کامپیوترهای‌شان نشان می‌دهند که در کجا هستم». گفتم: «غلام‌نبی جان، تو دچار توهم شده‌یی. این حرف‌هایی که می‌گویی مطلقا بی‌معنا هستند.» تلفون قطع شد. حالا از شما چه پنهان، چند روزی است در این اندیشه‌ام که هفده سال پیش من هم در دره‌ی صوف برای نیم ساعت بی‌هوش شده بودم. اگر چیز نباشد، یعنی اگر در هنگام بستن زخم زانویم در دره‌ی صوف….چه می‌دانم؟ غلام‌نبی چه‌طور توانسته شماره‌ی تلفون مرا پیدا کند؟ چرا تلفون را قطع کرد؟ به نظرم کدام فساد هست. هوم. کم‌کم می‌فهمم کار کیست.

وطن دوستی

 

 

هارون یوسفی

وطن دوستی
گویند مرا چو زاد میهن

جنگ و جدل و شکستن آموخت

جای قلم و کتاب و کاغذ

چاقو و تبر گرفتن آموخت

تا کس نشود فرا تر از من

از پاچه او گرفتن آموخت

از رشوت و غضب مُلک مردم

تا حیله و چال و کشتن آموخت

با غیر٬ برادری و مستی

با مردم خود بُریدن آموخت

جلغوزه و مرچ و سنگ پا را

از ملک دگر خریدن آموخت

در کوچه و قریه و خیابان

هی سنگساریِ زن آموخت

از پول یتیم و بیوه زنها

ده خانه ی نو خریدن آموخت

در مکتب طالبان و داعش

شق کردن و سر بریدن آموخت

القصه که از زمان طفلی

تا پیر شدیم ریدن آموخت



 

   هارون یوسفی

                    لندن: ۳دسمبر ۲۰۱۵

 

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

 

مسخره گی!

هر دو «نفری» جانبِ ویرانه روان است

زین روست که مردم همه در آه و فغان است

رفتیم و ولی منزل مقصود ندیدیم

چون قیضه این قافله در دست خران است

گوشِ شنوا در همه کابینه نیابی

حرفِ حقِ تو بر سرِ شان بارِ گران است

یک عده ٬سرِ رتبه و کرسی به جدال اند

ملا همه در فکرِ سر و موی زنان است

هر لحظه به نشریه و تی وی که ببینی

جنگ و جدلِ تاجک و پشتون و زبان است

هر هفته سفر جانبِ واشنگتن و دهلی

گاهی چو « الن دولن» و گاهی چو «پُران» است

از دودِ سیاه بم و خمپاره٬ هزاران

آغشته به بیماریِ قلب و سرطان است

گه لنگی و نکتایی و گه شالِ ختایی

استادن و بنشستن شان مثل فلان است
 

                   هارون یوسفی  

                لندن: ۱۵-۱۰-۲۰۱۵   

 

+++++++++++++++++++++++++

 

تنها

آگنده شد ز خونِ عزیزان زمین تو
ای سرزمینِ من ٬ به خدا آفرین تو!

بگذار تا به زخم تنت مرهمی نهم
بنشست دشمنت همه جا در کمینِ تو

بیگانه ها به آیینه ها طعنه میزنند
از انعکاسِ چهره ء اندوهگین تو

هر آنکسی که میشنود٬ منگ میشود
آن ماجرای فاجعه ء آخرین تو

دار و ندار و نام و نشانت به باد رفت
لعنت به دشمنانِ سفاک و لعین تو

شد سالها که محنتِ دونان کشیده ای
میمیرم از حکایتِ تلخ و حزینِ تو

هارون یوسفی

 

+++++++++++++

 

عجایب!

ما را برای  سوز و گداز آفریده است

گویی که در تنورِ خباز آفریده است

یک عده را رذیل و حرامی و بیشرف

مابقیه را فرشته و ناز آفریده است

نیم نفوس «شارجه» را کوته و کلول

مردانِ «دوحه» را چه دراز آفریده است

یک عده را برای قمار و شراب و زن

یک عده را برای نماز آفریده است

قیماق و شیر و زرده پلو را برای او

برما ببین که نان و پیاز آفریده است

این روزگارِ مردمِ بیچاره را نگر

همواره پُر نشیب و فراز آفریده است

آیا چه حکمت است که خر را بدونِ شاخ

بز را همیشه ریشدراز  آفریده است

در مجلس٬ آب های وکیلان بدونِ فس

شامپاین را همره گاز آفریده است

فرصت برای پر زدنِ ما نمانده است

پرواز را به خاطرِ باز آفریده است

در  باد های زخمی این مُلک بی پدر

غمنامه اسارت ساز آفریده است

               هارون یوسفی

 

رویا

چه شود اگر که روزی،  غم طالبا نباشه

اثر از فریب و مکر و چلی و ملا نباشه

نه جهاد و جبهه باشه، و نه آمر و قومندان

و ترَق تروق به کلی،  سر تپه ها نباشه

همه آدما به مرگ، طبیعی خود بمیرند

وصدای آمبولانسا سر کوچه ها  نباشه

چه شود اگر که مردم،  لب پر ز خنده باشند

و به هر طرف که بینی، دو نفر گدا نباشه

همه اهل علم و دانش، همه داکتر و معلم

تو به هر کی رو نمایی،  ز پدر، خطا نباشه

:به دها نفر مشاور،  به دها نفر سخنگو

به کنار هر و زیری،  سر موترا  نباشه

همه جا غذا فراوان، همه چهره های خندان

غم روغن و برنج و غم سنگ پا نباشه

چه شود اگر که روزی به "طلوع"  نظر نمایی

خبری  ز انفجار و  گپ راکتا  نباشه

و اگر به نیمهء شب،  تو پیاده خانه آیی

دگه گزمه و تلاشی  به "مه تو'" قلا نباشه

به هرات و بلخ و زابل،  و به بامیان و کابل

و خلاصه که به هرجا، بروی  بلا نباشه

                    هارون یوسفی

 

´´´´´´´´´´´´´´

++++++++++++++++++

 

به طالب بچه های سرگردان

این"قضیه" من و تو در کوچه حل نمیشه

با راکت و تفنگ و جنگ و جدل نمیشه

وقتی که کشته میشی،  قلبم دوپاره میشه

خونم  برای تو هم،  قند و عسل نمیشه

در خانه گفته بودی:  ماه حمل میایم

حوت است،  حوت و حوت است،  ماه حمل نمیشه

خواهر در انتظارت،  دیده براه،  مادر

در خانه ات چراغی،  یک بار بل نمیشه

باز آ به خانه خود،  یک آش و قابلی زن

با شفتل و سبوس و نان دبل نمیشه

بیدار شو برادر،  بگذر ز کینه و شر

پیش خدا رسیدن با مکر و چل نمیشه

ای طالب کرامت،  ای تشنه ی سلامت

هرگز رفیق راه ات،  شیخ الاجل نمیشه

تو از دیار مایی، از کس  مکن گدایی

این شعر نا تمامم،  بی تو غزل نمیشه

                 هارون یوسفی

 

 

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

 

نمک حرام

شیمه ی حرف و بیان را نه تو داری و نه من

زور این بی پدران را نه تو داری و نه من

هرکی  آمد به سر خاک وطن شاشه نمود

تاب دزدان جهان را نه تو داری و نه من

گفته بودند  به ما صلح و صفا می آرند

صلح کو؟  امن و امان را نه تو داری و نه من

پدرم کشته شد و خانه تو ویران  شد

بردن بار گران را نه تو داری و نه من

ای وطندار ،  بیا تا که دعایی بکنیم

به خدا  طاقت شان را نه تو داری و نه من

هارون یوسفی

 

 

بی تفاوت

در حق این مردم بیچاره رندی کرده اند
زندگی  را بر سر ما جیره بندی کرده اند

با شعار حزب و تنظیم و جهاد و انقلاب
سی و یک سال است که بر ما ریشخندی کرده اند

مادر و زن را به نام مذهب و دین و حجاب
سالها در چار چوب خانه بندی کرده ان

خویشتن را با چپن، نکتایی و دستار و بو
مثل بدماشان پوک فلم هندی کرده اند

در نبرد روبرو، بیچاره اند و در گریز
فیر راکت را همیشه از بلندی کرده اند

"ع" ما  مشغول فیش "غ"  ما مشغول پا
با تمام مردم ما" unfriend" ی کرده اند

       گر کسی آزرده افغان ی به شهر اصفهان 
آن گنه را بر سر گوگوش و اندی کرده اند

سالها شد بهر ما دال و چپاتی پخته اند
بهر خود بولانی و گوسفند لاندی کرده اند

این دیورند،  خانه ما را خراب و تار کرد
غزنه را مانده، هوای راولپندی کرده اند

تا برادر های پشتون طنز من را دیده اند
از ته ی  دل در تلفون هیله مندی کرده اند

هارون یوسفی

 

´+++++++++++++++++++++++++

 

بی پدر ها!

دیدی چه سان قباله ما را فروختند
مالِ هزار ساله ما را فروختند

صد تیشه بر نهال و سپیدار ما زدند
یآس و گلاب و لاله ما را فروختند

مرغانچه های چوبی مامای ما شکست
سه بار باغ خاله ما را فروختند

آفتابه و لگن به فنا رفت و بعد از ان
تفدانی و اماله ما را فروختند

از سرنوشت تی وی و یخچال ما مپرس
بشقاب و هم پیاله ما را فروختند

خلص که این چتل صفتانِ حرام خوار
از سطل ها زباله ما را فروختند

هارون یوسفی

عادت ماهانه
 

زندگی را با خر و خرکار عادت کرده ام

سالها با این همه اشرار عادت کرده ام

یک زمانی دَور و پیشم مردمانِ خبره بود

حالیا با مردمِ چوتار عادت کرده ام

یادباد آن وقت هاکه لقمه نانی داشتم

مفلسم با جیب های غار عادت کرده ام

من که عمری با دریشی سوی دفتر رفته ام

۲۳ سال است که با ایزار عادت کرده ام

یک زمانی صاحبِ یک سرپناهی بوده ام

این زمان در سایه دیوار عادت کرده ام

من که در پایم همیشه بوتِ جیر و موزه بود

در سرک با چپلی و پیزار عادت کرده ام

من که ویسکی را بدونِ یخ نمی خوردم٬ ببین

از قضا با یک دهن نسوار عادت کرده ام

یاد باد آن توشکِ آرام و آن بالشت قو

مدتی شد با پتوی غار  عادت کرده ام

                     هارون یوسفی

               لندن-۳۱ می ۲۰۱۵

 

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

 

خرگری
 

من خسته از مسابقه خردوانی ام

بینِ خران٬ چنین پُچل و استخوانی ام

تا این خران به داخلِ اسطبل آمدند

آگنده شد به بوی «لدو» زندگانی ام

از هر کجا که میشنوم عرعرِ خر است

کر گشت گوش های من اندر جوانی ام

آی و ببین چه میکشم از دست این خران!

چون بنگری به چهره ام٬ آدم نخوانی ام

از این طویله٬ نامِ خرانی که مرده اند

با آشغال گد شده در خاکدانی ام

هر آن خری که شاد شود ٬قهر میشوم

بنگر به این صداقت و این قدردانی ام

من دشمنِ خرم و خران خسته از من اند

آه ای خدا ٬ چرا؟ تو چرا می چرانی ام!



 

 

 ++++++++++++++++++

 

ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﮔﻤﺸﺪﻩ
--------------------

ﺍﯾﮑﺎش
ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺍﻡ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﯿﺸﺪﻧﺪ
ﺭﻭﺯ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ
ﻭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏِ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﻦ

ﻣﻦ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼﮐﻮﺩﮐﯽ ﺍﻡ ﻣﯿﮕﺮﺩﻡ
ﺁﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺷﺒﭙﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺭﻧﮓ ﺭﻧﮓ
ﺭﻭﯼ ﺷﮑﻮﻓﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﭙﯿﺪ ﺁﻟﻮﺑﺎﻟﻮ
ﺩﺭﺱ ﻣﺤﺒﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪﻧﺪ
ﻭ ﺭﻭﺯ ﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ
ﺗﻘﻮﯾﻢ ﭼﻬﺎﺭ ﻓﺼﻞ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﻬﺎﺭ ﺑﻮﺩ

ﻣﻦ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ
ﺗﺎ ﻋﺒﻮﺭِ ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺭﺍ
ﻫﺮﺭﻭﺯ ﺑﺒﯿﻨﻢ 
ﺭﻭﺯ ﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ، ﺁﺑﯽ - ﺳﺮﺥ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ
ﻭ ﺯﺭﺩ - ﺳﺒﺰ 
ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ
ﻭ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﻫﻢ ،ﻫﻢ ﺳﺎﯾﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ

ﻣﻦ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ
ﺭﻭﺯ ﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ
ﺟﺎﺩﻩ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ 
ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ
ﺗﺎﻣﺎﻧﻨﺪ ﭘﯿﺮﻫﻨﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻦ ﮐﻨﻢ 
ﻣﻦ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺑﻤﺒﯿﺮﮎ ﻫﺎﯾﯽ ﻣﯿﮕﺮﺩﻡ
ﮐﻪ ﺩﻡ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ
ﺑﺎ ﻧﺦ ﻫﺎﯼ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺧﯿﺎﻃﯽ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﯽ ﺑﺴﺘﻢ
ﻭ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺷﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ

ﻣﻦ ﺭﻭﺯ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ
ﺁﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﻫﻦ ﺗﻔﻨﮓ ﻫﺎ ﻓﺎﮊﻩ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﻧﺪ
ﺻﺪ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻧﻤﯿﻤﺮﺩﻡ
ﻗﯿﻤﺖ ﺍﺟﻨﺎﺱ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ
ﻭ ﺍﺯ ﮐﺮﺍﯾﻪ ﺧﺎﻧﻪ
ﻓﻘﻂ ﻧﺎﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ 
ﻭ ﺭﻭﺯ ﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ
ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﻣﯿﺒﺮﺩ
ﻭ ﻣﻦ
ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺒﻮﺗﺮﻫﺎ ﺩﺍﻧﻪ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ

ﻣﻦ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺭﻭﺯ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﯾﺨﺘﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﮕﺮﺩﻡ 
ﺁﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ
ﮐﺎﻏﺬ ﻫﺎﯼ ﺩﻓﺘﺮﭼﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺯﺩﯾﺪﻡ
ﻭﮐﺸﺘﯽ ﻣﯿﺴﺎﺧﺘﻢ
ﺑﺎ ﺑﺎﺩﺑﺎﻧﻬﺎﯼ ﺳﭙﯿﺪ
ﻭ ﺩﺭ ﺁﺑﻬﺎﯼ ﺭﻭﺍﻥ ﺑﺎﺭﺍﻧﻬﺎﯼ ﺑﻬﺎﺭﯼ ﺭﻫﺎ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ

ﻣﻦ ﺭﻭﺯ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺵ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﻏﺮﻏﺮﺍﻧﮏ ﺧﻮﺩ
ﺗﻤﺎﻡ ﺳﻤﻔﻮﻧﯽ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ

ﻣﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﮐﻮدﮐﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ
ﻣﺎﺩﺭﻡ
ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﭘﺴﻮﻧﺪ , ﻧﮏ، ﺻﺪﺍ ﻣﯿﮑﺮﺩ

ﻣﻦ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ
ﺁﻧﮕﺎﻫﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻋﺒﻮﺭ ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ
ﮔﻠﻬﺎﯼ ﺯﺭﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳَﺮِ ﺗﻮﺭِﺳﺒﺰﻩ ﻫﺎ ﻣﯿﭽﯿﺪﻡ
ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ
ﺗﺎ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺗﺎﺝ ﺷﺎﻫﺎﻥ ﺑﺴﺎﺯﺩ
ﺭﻭﺯ ﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺍﺯ ﺭﯾﺎ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﺒﻮﺩ
ﺍﺯﺧﯿﺎﻧﺖ ﺍﺛﺮﯼ
ﻭﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻗﻨﺪﯾﻞ ﺷﻔﺎﻓﯽ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ 
ﺁﻧﮕﺎﻫﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﺂﻣﺪ
ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﻮﺳﯿﺪ
ﺭﻭﯼ ﻣﺮﺍ ﻣﯿﺒﻮﺳﯿﺪ
ﻭ ﺑﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﻣﯿﮕﻔﺖ , ﻣﺮﺩ ﺧﺪﺍ،
ﻭ ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ , ﻓﺮﻫﺎﺩ، ﺷﯿﺮ ﺧﺪﺍﺳﺖ

ﻣﻦ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ
ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﮏ ﻟﻮﻟﮏ
ﺩﺭﺻﺤﻦ ﺣﻮﯾﻠﯽ ﮐﻮﭼﮏ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎﻥ
ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺳﻔﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ
ﻭ ﺍﺯ ﺧﺒﺮ ﺑﯽ ﺧﺒﺮ ﺑﻮﺩﻡ 
ﻣﻦ ﺭﻭﺯ ﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﮐﻪ
ﺑﺎ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﮔﺎﻥ
ﺟﻔﺖ ﺍﺱ ﺗﺎﻕ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ
ﺑﺎ ﺯﻧﺪﻩ ﮔﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ
ﻭﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ
ﺭﻭﺯﯼ ﺯﻧﺪﻩ ﮔﯽ ﺑﺎﻣﻦ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﺪ 
ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ :
ﺁﻧﭽﻪ ﺭﻓﺖ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯿﮕﺮ ﺩﺩ

ﻣﻦ :
ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﯾﮑﺮﻭﺯ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺧﻮﺩ
.ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺟﺸﻦ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮔﺮﻓﺖ

 

 

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

چالاک ها!

کارد را تا استخوان ما زدند

«وحدت» خود را به جان ما زدند

گه ریاض و گه به تهران میروند

پولِ رفتن را  ز  نانِ ما زدند

قال و قیل شان کجا ها که رسید

قفلِ خاموشی به دانِ ما زدند

هر دو در فکرِ تبار و قوم خود

فتنه بر افغان ستان ما زدند

برق را از شهر ما دزدیده اند

چوب را از دیگدان ما زدند

با فروشِ چرس و هیرویین و کوک

تیشه بر فرقِ جوانِ ما زدند

از دروغِ خود خبر ها ساختند

خط خطی بر داستان ما زدند

خنده ها کردند در اندوه ما

ساز در وقتِ اذانِ ما زدند

سالها با نامِ تنظیم و جهاد

شعله ها در آشیان ما زدند

از چی گویم٬ از کی نالم هموطن!

خوب بنگر که چه سانِ ما زدند!
 

                  هارون یوسفی

             لندن۲۹ اپریل ۲۰۱۵

 

+++++++++++++++++++++

 

سی و یک

دوش در گوشم رسید آه و نوای ۳۱
تا سحر در خواب دیدم اشک و های ۳۱

خواب دیدم عبدولا در اسپ و اشرپ پشتِ خر
میروند آنها به قتل دشمنای سی ۳۱

لشکر سواره و غند پیاده پشتِ او
هر کسی مشغول کشفِ اختفای ۳۱

والی غزنه و والی ارزگان روز و شب
دست بر دستند پشتِ رد پای ۳۱

هر کسی مشغول تعیین وزیران خود است
هیچ دل اما نمیسوزد برای ۳۱

 آنقدر در دشت و کُه نالان و سرگردان شدند
لیک کس نشنید یکجا هم نوای ۳۱

ناگهان ماما قدوس از خواب بیدارم نمود 
گفت: بس کن جان من این ماجرای ۳۱

 

قسمت!
 

اینجا حقوق ما و شما زیر پا شده

یعنی که در حقِ همه مردم جفا شده

تابوت ها به کوچه ما صف کشیده اند

خسته ز بارِ بردنِ شان شانه ها شده

عشق و امید و عاطفه و آرزوی ما

دیریست زیر آتش درد و بلا شده

شیخ و ملا و زاهدِ ما زیر نامِ دین

خونخوار گشته٬ قاتلِ «فرخنده» ها شده

هرکس برای قوم خودش قوله میکشد

زنجیرِ گرگِ رمه چوپان رها شده

بر هر طرف که مینگری خون و وحشت است

گویی دوباره فاجعهء کربلا شده

دزدانِ پشت گردنه و غاصبان شهر

در کشتیِ شکسته ما نا خدا شده

                   ++++++++++++++++++++++

 

لیلام

 

در چمن لاله ها فروخته شد

خونِ فرخنده ها فروخته شد

سوی مسجد تفاله ها رفتند

درد ماند و بلا فروخته شد

با پُف و چُف و رمل و شیادی

همه هستیِ ما فروخته شد

تنِ فرخنده تا در آتش سوخت

ننگ و شرم و حیا فروخته شد

دیدی٬ آن عسکران چها کردند؟

افسرانِ لوا  فروخته شد

عزت و آبرو به ما که نماند

همه اش برملا فروخته شد

خبرِ بد برای تان دارم

مذهب و دین ما فروخته شد

آیت و هم حدیث بیغمبر

در دکانِ ملا فروخته شد